شععععر هاي خودموني
3 مشترك
رد: شععععر هاي خودموني
هانتر جان ورودت رو به جمع ما خوش آمد میگم امیدوارم روزگار به کامت باشه
از شعر زیبات هم ممنون
شععععر هاي خودموني
غزل خوان
تا به دست باد گیسویت پریشان مي شود
گوش تا گوش دلم مدهوش ایشان میشود
سبره میرقصد به نرمی با نوای دامنت
غنچه در شور تماشا مات و حیران میشود
نغمه میخواند به شای هم علف هم داروگ
ابر می بارد و صحرا خیس باران می شود
بوی خوب کاه گل در کوچه همراه نسیم
می دود هر سو وکوچه عطر باران میشود
میشود انگار خالی خانه از فریاد زاغ
مملو ایوان از صدای یا کریمان میشود
خود نمائی می کند در آسمان رنگین کمان
آسمان جولانگه چشمان طفلان میشود
مهربانی میکند با کوه ودشت ودره ،نور
بره آهو عاشق آواز چوپان می شود
باد تا بادا چنین خرم سرود زندگی
در کنارت طبع محزونم غزل خوان می شود
++++++++++++++++
شقايق
نكند شقايقي را كه سروده ام تو هستي
نه تو بهتر از شقايق به كلام من نشستي
به دلم سپرده بودم كه ز عاشقي حذر كن
تو مگر كه فال ما را به كدام سبزه بستي؟
به قفس رميده بودم ز عذاب بي وفائي
كه تو با نگاه نازت قفس مرا شكستي
ز كدام قبله آئي كه به رنگ لاله هائي
ز كدام سبزه هستي كه ترا نچيده دستي
به دلم چنان نشستي كه خطا نكرده مستم
دگر از خدا چه خواهم پس از اين سرور مستي
اگرم تو يار باشي غزلي زجان سرايم
كه قدم قدم بنفشه بدمد ز خاك هستي
سفري به باغ خواهم كه سلام صبح گويم
به نسيم سبز رنگي كه پيام آن تو هستي
به غروب ميرسيدم كه تو چون سحر دميدي
بدم اي طلوع روشن كه مرا ز غم گسستي
تا به دست باد گیسویت پریشان مي شود
گوش تا گوش دلم مدهوش ایشان میشود
سبره میرقصد به نرمی با نوای دامنت
غنچه در شور تماشا مات و حیران میشود
نغمه میخواند به شای هم علف هم داروگ
ابر می بارد و صحرا خیس باران می شود
بوی خوب کاه گل در کوچه همراه نسیم
می دود هر سو وکوچه عطر باران میشود
میشود انگار خالی خانه از فریاد زاغ
مملو ایوان از صدای یا کریمان میشود
خود نمائی می کند در آسمان رنگین کمان
آسمان جولانگه چشمان طفلان میشود
مهربانی میکند با کوه ودشت ودره ،نور
بره آهو عاشق آواز چوپان می شود
باد تا بادا چنین خرم سرود زندگی
در کنارت طبع محزونم غزل خوان می شود
++++++++++++++++
شقايق
نكند شقايقي را كه سروده ام تو هستي
نه تو بهتر از شقايق به كلام من نشستي
به دلم سپرده بودم كه ز عاشقي حذر كن
تو مگر كه فال ما را به كدام سبزه بستي؟
به قفس رميده بودم ز عذاب بي وفائي
كه تو با نگاه نازت قفس مرا شكستي
ز كدام قبله آئي كه به رنگ لاله هائي
ز كدام سبزه هستي كه ترا نچيده دستي
به دلم چنان نشستي كه خطا نكرده مستم
دگر از خدا چه خواهم پس از اين سرور مستي
اگرم تو يار باشي غزلي زجان سرايم
كه قدم قدم بنفشه بدمد ز خاك هستي
سفري به باغ خواهم كه سلام صبح گويم
به نسيم سبز رنگي كه پيام آن تو هستي
به غروب ميرسيدم كه تو چون سحر دميدي
بدم اي طلوع روشن كه مرا ز غم گسستي
jojoye bala- مدیر بخش سرگرمی
- تعداد پستها : 50
Registration date : 2008-03-07
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد